در پارسی باستان، اسب، "اسا" (asa) بوده و در سانسکریت به صورت "اسوا" (acva) آمده است. و بسیاری از نامهای اساطیری در متون کهن از این واژه گرفته شدهاست مانند: "اسپریس" (میدان اسب دوانی) و "اسپست" (یونجه) .
کلمه اسب (Aspa) با معنای "آفریده نیک" در اوستا آمده است، و احتمال میرود که یک واژه پارتی - اوستایی باشد که از پیش از تاریخ و به احتمال زیاد از زبان ماد ها آمده است.
پیشینیان مان برای اسبهای خود احترام بسیاری قائل بوده اند به گونهای که صاحب اسب، اسم نیاکان اسب خود را تا دوازده نسل قبلش میدانست و به هنگام مرگ اسبش به شدت غمگین میشد.
اسب را در پارسی میانه و اوستایی “اَسپ” (asp) نیز میگفتند. نامهای بسیاری از بزرگان ایرانی در روزگار باستان دارای پسوند “اسپ” بوده است ( گشتاسپ، ارجاسپ، گرشاسپ، جاماسپ، لهراسپ، ویشتاسپ، هیدراسپ، بیوراسپ، ساتاسپ ) که نشان از اهمیت این جانور در میان ایرانیان است. در زبان سانسکریت این واژه به صورت “اسوا” asva بوده که واژه ” اسوار” و “سوار” نیز در زبان کنونی ما از همین ریشه اند. خود این واژه از ریشه واژه هندو-اروپایی ekwa یا ekwo ریشه گرفته است.
اسب برای اولین بار در آسیای میانه اهلی شده و بعد ها به ایران آورده شده است. در ایران باستان بویژه در دوره هخامنشی، اسب نقش بسیار زیادی داشته و آنموقع به اسبهای تربیت شده “پارس” میگفتند. عربها این کلمه را به “فارس” معرب کردهاند و آن را به معنی تیزرو و سوار کار ماهر به کار میبرند.
منبع: ویکی پدیا
مطالب مرتبط: